راماکریشنا (1836) در زمینهسازی برای پیدایش یوگای مدرن بسیار از او یاد میشود. راه او علم نبود، بلکه بر عشق الهی و بهاکتی یوگا تأکید میکرد و کالی را میپرستید. او بیسواد بود و نمیتوانست بنویسد؛ اما بسیار سخن میگفت و کلام او که شیوهای روستایی با لهجۀ بنگالی داشت، از داستانها و تمثیلها پر بود. راماکریشنا ساعتها از زندگی معنوی پرحادثۀ خود یاد میکرد، قصه میگفت، آموزههای فلسفی ودانتا را با تصاویری بسیار پیشپاافتاده توضیح میداد، سؤالاتی را مطرح میکرد و خودش به آنها پاسخ میداد، طنز میگفت، ترانه میخواند، و بازدیدکنندگان را مجذوب میکرد. بعضی از نویسندگان پرحرفی راماکریشنا را با سکوت افسانهای بودا مقایسه کردهاند. راماکریشنا از کشور هند خارج نشد، ولی با حمایت سازمانهای خاص شهرتی جهانی پیدا کرد و در جلب توجه مردمان مغرب زمین به حکمت مشرق زمین نقش زیادی داشت.
راماکریشنا یاد داد که «هرجا موجود زندهای وجود دارد، شیوا وجود دارد». دیدگاههای او راهنمای کارهای بشردوستانهای است که توسط شاگرد اصلی او ویوکاناندا انجام شد. او سازمان تمرینات و مأموریت راماکریشنا را در سال 1897 تأسیس کرد. این سازمان کارهای گستردهای را درزمینۀ مراقبتهای بهداشتی، امدادرسانی در بلایا، مدیریت روستایی، رفاه قبایل، آموزش ابتدایی و عالی انجام میدهد. سازمانهای دیگر مثل انجمن راماکریشنا ودانتا که توسط سوامی آبهداناندا در سال 1923 تأسیس شد، یا مأموریت راماکریشنا ویوکاناندا که توسط سوامی نیتیاناندا در سال 1976 تأسیس شد و سازمانهای دیگری که در جهت برجستهسازی شخصیت راماکریشنا شکل گرفتند. بسیاری از شخصتها مثل تاگور، ماکس مولر، گاندی، جواهر لعل نهرو و دیگران از او تمجید کردهاند. و امروزه راماکریشنا بهعنوان یک عارف و مصلح اجتماعی بزرگ شناخته میشود.
راماکریشنا در حدود شش یا هفتسالگی اولین خلسۀ معنوی خود را تجربه کرد. یک روز درحالیکه در امتداد شالیزار قدم میزد، با گلهای از جرثقیلهای سفید شیری روبهرو شد که در پسزمینۀ ابرهای سیاه و مملو از باران شدید پرواز میکردند. تمام آسمان آنقدر زیبا بود که او جذب آن شد و از هوش رفت. مردم به کمک او آمدند و او را به خانه بردند. گزارش شده است که او چندینبار دیگر در دوران کودکی تجربیاتی مشابه این داشت. بعدها این گونه اتفاقها به بخشی از زندگی او تبدیل شد و در سالهای پایانی عمرش تقریباً هر روز رخ میداد. در اوایل، این تجربیات بهعنوان تشنج صرع تعبیر شده است؛ تفسیری که خود راماکریشنا آن را رد میکرد و تجربههایش را عرفانی میدانست. او مدعی بود که توانسته خدا را به شکلهای مختلف ببیند. او شیوا و الهه ویشالاکشی را میپرستید، ولی بیش از همه به پرستش کالی اهتمام ورزید.
راماکریشنا در خلسههای خود بیهوش میشد و برای مدت کوتاهی یا ساعتها بیتحرک میماند. افسانههای رایج ادعا میکنند که وقتی او در این شرایط بود، پزشکان نتوانستند اثری از نبض یا ضربان قلب پیدا کنند. شاگردانش همچنین معتقد بودند که او قدرت القای سامادی را در دیگران دارد. خلسههای راماکریشنا با دمای بدن بالا و لرزش انگشتان و درد بعدی همراه بود. او در بسیاری از مواقع پس از دست زدن به زنی به «سمادی» رفت. خود او یک بار توضیح داد که نسبت به زنان احساس تنفر دارد و اگر به یکی از آنها دست بزند، دستش ناگهان تکان میخورد که با درد شدید همراه است. حتی او با بر زبان آوردن نام اندام تناسلی زن، به حالت خلسه میرفت.
بعضی از محققان راماکریشنا را یک روان پریش با عقدههای جنسی میدانند و میگویند که او در زمانی که در معبد داکشین وار ریاضتهای سختی را تحمل میکرده، دچار ناپایداری روانی شده است. مادر راماکریشنا و برادر بزرگترش تصمیم گرفتند برای او همسری پیدا کنند، تا او با زندگی واقعی روبهرو شود و مسئولیت بپذیرد. در این زمان او 23 سال داشت و سارادا دِوی که برای همسری او انتخاب شده بود، پنج سال داشت. آنها بعداً زمانی که سارادا چهارده ساله و راماکریشنا سیودو ساله شدند، به هم رسیدند، اما راماکریشنا زندگی رهبانی را برگزیده بود و این ازدواج هرگز انجام نشد؛ بلکه راماکریشنا همسرش سارادا دیوی را بهعنوان مادر الهی و مظهر کالی پرستش کرد و او را مادر مقدس میخواند. راماکریشنا بهعنوان بخشی از تمرینهای معنویاش لباس زنانه میپوشید، زیور آلات میبست و زنانه رفتار میکرد. کاکار روانکاو هندی، اعمال بهظاهر عجیب راماکریشنا را بخشی از راه عشق به سوی خدا میدانست.
شاگردان او نظیر ویوکاناندا او را به صورت یک فیلسوف و عارف بزرگ به تصویر میکشند، اما برخی از هندشناسان معتقدند که تصویر راماکریشنا در نوشتههای تحسینکنندگان برجستهاش دستخوش دگرگونیهایی شد که «دیوانه مذهبی » را به طرفدار آرام و خوشرفتاری فلسفۀ ادوایتا ودانتا تبدیل کردند. ناراسینگا سیل استدلال کرده است که ویوکاناندا تصویر راماکریشنا را پس از مرگ راماکریشنا اصلاح و اسطورهسازی کرد. مک دانیل خاطرنشان میکند که سازمان مأموریت راماکریشنا نسبت به ادوایتا ودانتا تعصب دارد و اهمیت شاکتیپرستی را در معنویت راماکریشنا کمرنگ میکند. مالکوم مکلین توضیح میدهد که جنبش راماکریشنا «بهطور خاصی راماکریشنا را ارائه میکند، طوریکه گویا او نئوودانتیست بود و تعلیم میداد که همۀ ادیان به خدای واحدی منتهی میشوند». کارل اولسون استدلال میکرد که ویوکاناندا در ارائۀ استادش، بسیاری از عجایب جنسی شرمآور راماکریشنا را از مردم پنهان کرده، زیرا میترسید که راماکریشنا به اشتباه درک شود. سامیت سارکار استدلال کرد که در رابطه با راماکریشنا ردپایی از تقابل دوتایی بین خرد شفاهی ناآموخته و دانش باسواد آموختهشده یافت. او استدلال میکند که تمام اطلاعات ما در مورد راماکریشنا، یک برهمن روستایی تقریباً بیسواد، از طرفداران بهادرالوک شهری میآید، «…که متنهایشان بهطور همزمان روشن و دگرگون میشوند».
به نظر میرسد که بین راماکریشنای تاریخی بهعنوان یک شخصیت واقعی و راماکریشنا بهعنوان یک جنبش اجتماعی که پس از او پدید آمد، تفاوتهایی وجود دارد. راماکریشنای واقعی یک کالیپرست، بیسواد و روستایی بود که ادعایی غیر از دیدن خدایان نداشت. اما راماکریشنایی که پس از مرگ او ساخته شد، یک فیلسوف مکتب ودانتا و یک رهبر الهامبخش اجتماعی است. این تفاوت در آثار و اقدامات کسانی مثل ویوِکاناندا که خود را شاگرد راماکریشنا و بلکه وارث او معرفی میکردند، پدید آمده است.
ویوکاناندا
ویوِکاناندا (1863) در خانوادهای اشرافی در بنگال هندوستان به دنیا آمد و در مدرسهای انگلیسی تحصیل کرد. او اولین یوگی است که برای ترویج معنویت شرقی به غرب قدم گذاشت. سخنرانی او در سال 1893 در پارلمان ادیان جهان در آمریکا بسیار جلب توجه کرد و سرآغاز توجه عمومی به یوگا در اروپا و آمریکا شد. ویوِکاناندا فلسفۀ نئوودانتا را با یوگا ترکیب کرد و به شرح و تفسیر یوگا سوترا با زبان روز پرداخت. او به ابعاد بدنی یوگا توجهی نداشت و میکوشید یوگا را در رابطه با آگاهی و ذهن تفسیر کند. مجموعه تفاسیر او با نام «راجایوگا» در سال 1896 منتشر شد و بر درک غرب از یوگا بسیار تأثیر گذاشت. او تحت تأثیر کشاب چاندرا سن و عضویت در لژ فراماسونری، با باطنیگرایی غربی آشنا شد. و سعی کرد تا فلسفه و یوگای هندی را با باطنگرایی غربی تلفیق نماید. این کار درک جدیدی از هندوئیسم در داخل و خارج از هند ایجاد کرد و موجب استقبال از یوگا، مراقبۀ متعالی و سایر اشکال معنوی هند بود.
او به خدای بیشکل اعتقاد داشت و بتپرستی را تحقیر میکرد؛ اما تحتتأثیر راماکریشنا معتقد شد که امر مطلق هم درونی و هم متعالی است. بنابراین تمایل پیدا کرد که تجسد الهی خداوند را بپذیرد. ویوِکاناندا از این ایده حمایت میکرد که همۀ فرقههای هندوئیسم (و همۀ ادیان) مسیرهای متفاوتی برای رسیدن به یک هدف هستند. او تلاش کرد هویت یکپارچه و بهروزشدهای برای هندوها بسازد.
ویوِکاناندا متناسب با نیازها و درک مخاطبان غربی خود که به جنبشهای باطنی غربی مانند تفکر نوین جذب شده بودند، عقاید و دینداری سنتی هندو را بازخوانی کرد. یکی از مفاهیم مهم در اندیشه او اینوِلوشن است که احتمالاً آن را از تئوسوفیستها برگرفته است. اینولوشن بر بخشی از تکامل آگاهانه دلالت میکند؛ و بهطور خلاصه به این معناست که آنچه در فرایند تکامل ظاهر میشود از ابتدا در موجود بوده، ولی آشکار نشده بوده است. ماده باید آمادگیهای اولیه را پیدا کند تا روح یا آگاهی در آن قرار بگیرد و بعد این روح یا آگاهی به سوی آشکار شدن برود. این مرحلۀ آمادگی اولیه و نهان شدن روح یا آگاهی در ماده را اینولوشن مینامند. به تعبیری که در مبانی یوگا مطرح میشود، پراکریتی (ماده) باید آماده شود تا پورشه (روح) با آن ترکیب گردد. به این مرحله از تکامل که در واقع قوس نزول فرایند تکامل است، اینولوشن میگویند. این پدیده از دیدگاه نئوودانتا نزول و حلول برهما در ماده و همۀ پدیدههاست. این موضوع با عنوان ساتکاریا در فلسفۀ سانکهیا و یوگا بررسی شده است.
ویوِکاناندا اندیشههای عرفانی هندی را به اصلاحات اجتماعی پیوند زد و معتقد شد که الوهیت یا امر مطلق، در درون همۀ انسانها صرفنظر از موقعیت اجتماعی وجود دارد» و «الوهیت بهعنوان جوهر انسانها، موجب عشق و وفاق اجتماعی میشود». او بر اساس این نگرشهای عرفانی تلاش کرد حرکتهایی را برای اصلاحات اجتماعی شکل دهد و ناسیونالیسم هندی را تقویت کند. یوگا از دیدگاه او نمادی بود برای ایجاد وحدت و هویت یکپارچه در بین هندوها و البته نمادی که هند را بهعنوان کانون خرد، سلامتی و معنویت به دنیا معرفی میکرد.
لاهیری
شیاما چاران لاهیری (1828) معروف به لاهیری ماهاسایا یکی از یوگیهایی است که ریشههای یوگای مدرن به او بازمیگردد. لاهیری بر خلاف سایر یوگیها ازدواج کرد و خانه و زندگی داشت. جالبتر اینکه بهعنوان حسابدار برای گروه مهندسی نظامی بریتانیا در هند کار می کرد. او مدعی است در سال 1861 ماهاواتار باباجی که در 30 نوامبر سال 203 میلادی متولد شده و هنوز زنده است، بر او ظاهر شد. داستان ملاقات لاهیری و باباجی به شهر داناپور در هیمالیا برمیگردد. باباجی برای لهیری قصری درخشان و پهناور بنا کرد، تا او به آرزویش که داشتن قصر بوده، برسد. قصری مزین به جواهرات بیشمار و در میان باغی با جویبارهای آرام و منظره شکوهمند که دروازه های طاقدارش با نگین های درشت الماس و یاقوت کبود و زمرد تزیین شده بود. سپس باباجی کریا یوگا را به لاهیری آموخت و دستور داد که آن را به عموم مردم بیاموزد.
کریا یوگا تمرینات فیزیولوژیکی سادهای است که باعث میشود خون کربن را از دست بدهد و اکسیژن بگیرد. اکسیژن اضافه به جریانهای حیات تبدیل میشوند و نیروی سلولهای مغز و مراکز عصبی واقع در ستون فقرات را افزایش میدهند. یوگی های پیشرفته می توانند از این طریق یاختههای شان را به انرژی تبدیل کنند و جسمشان را به اراده خود تجزیه کنند و دوباره گرد آورند. این ادعاها مبنای روشن و شواهد واضحی ندارد، اما از سوی یوگاناندا یکی از مشهورترین چهرههای معاصر یوگا بیان شده و به لاهیری نسبت داده شده است.
لاهیری گروههای بسیاری را سازماندهی کرد و بهطور منظم در مورد بهاگاواد گیتا سخنرانی میکرد. او به پیروان هر دینی، از جمله هندوها، مسلمانان و مسیحیان، کریا را آموزش میداد و آن را روشی برای خودشناسی میدانست. او شاگردانش را تشویق کرد که به اصول اعتقادی خود پایبند باشند و فنون کریا را به باورها و برنامههای خود بیفزایند. او شادگردانش را تشویق میکرد که در اثر مراقبه از مسئولیتهای زندگی غافل نشوند.
یوگاناندا رویدادهای عجیبی را به لاهیری نسبت میدهد. رویدادهایی نظیر پرواز کردن ، متوقف کردن قطار در حالی که چرخ هایش می چرخد ؛ اینکه عکس او یا ذکر نام او «تعویذی حمایتگر» است ؛ زنده کردن کسی که مرده بود . یوگاناندا نوشته است که روزبهروز افراد بیشتری به دیدن او میآمدند و میدیدند که لاهیری بدون خواب و تنفس و ضربان قلب آنجا نشسته است و ساعتها مژه نمیزند. با این که افراد زیادی از هندوستان و سایر کشورها لاهیری را ملاقات کردهاند و شاگردان فراوانی که داشته، تنها یوگاناندا چنین توصیفاتی از او ارائه داده است. این در حالی است که یوگاناندا شاگرد مستقیم لاهیری نبوده و به واسطه یوکشتوار با لاهیری آشنا شده است.
یوکتشوار
سری یوکتشوار گری (1855) یک یوگی هندی است، که شاگرد لاهیری و استاد یوگاناندا بود. پدر او زمیندار و کشاورز بود. او در جوانی پدرش را از دست داد و مسئولیت زمینهای خانواده را به عهده گرفت. بااینحال، در کالج مبلغان مسیحی سریرامپور تحصیلاتش را ادامه داد و سپس دو سال در کالج پزشکی کلکته درس خواند. او همچنین یک جیوتیشا (اخترشناس یا طالعبین هندی)، محقق بهاگاواد گیتا و اوپانیشادها بود. یوکتشوار مثل استادش لاهیری همسر اختیار کرد و خانه و زندگی داشت.
یوکتشوار در سال 1884، با لاهیری آشنا شد و در مسیر کریایوگا قرار گرفت. سپس ادعا کرد که در سال 1894، در جشنواره کومباملا در اللهآباد باباجی 2000 ساله را ملاقات کرده است و او از یوکتشوار درخواست کرده تا کتابی برای مقایسه متون مقدس هندو و انجیل بنویسد. باباجی همچنین عنوان «سوامی» را که یک عنوان مقدس در هند است، به او اعطا کرد. یوکتشوار کتاب درخواستی باباجی را در سال 1894 تکمیل کرد و آن را علم مقدس نامگذاری کرد. در مقدمۀ این کتاب نوشته است که هدف تألیف کتاب نشان دادن وحدت همۀ ادیان است.
آموزش مهمترین فعالیت یوکتشوار در طول زندگیاش بود. او دو مرکز برای آموزش یوگا تأسیس کرد و به دانشآموزان کریایوگا میآموخت و همچنین افراد مختلف از هر زمینه اجتماعی را دعوت میکرد تا در مورد موضوعات مختلف بحث و تبادلنظر کنند. یوکتشوار یک برنامۀ درسی برای مدارس در مورد موضوعات فیزیک، فیزیولوژی، جغرافیا، نجوم و طالعبینی ایجاد کرد. او همچنین کتابی برای بنگالیها در مورد یادگیری مقدماتی انگلیسی و هندی به نام کتاب اول نوشت. او به تحصیل زنان علاقهمند شد که در آن زمان در بنگال غیرمعمول بود. یوکتشوار بر اساس طالعبینی هندی برای شاگردانش استفاده از سنگها و النگوهای مختلف نجومی را تجویز میکرد. او سعی کرد بین یوگا و طالعبینی یا اخترشناسی هندی رابطه برقرار کند. یوکتشوار در 9 مارس 1936 از دنیا رفت.
یوگاناندا
پاراماهانسا یوگاناندا (1893) در مدارس انگلیسی درس خواند و در هفدهسالگی با یوکتشوار آشنا شد و ده سال شاگرد او بود. بعداً یوکتشوار به او گفت که توسط باباجی برای یک هدف جهانی در جهت انتشار یوگا انتخاب شده است. مهمترین اثر او زندگینامه یک یوگی است که در سال 1946 منتشر شد. او در این کتاب ادعاهای گزافی دربارۀ لاهیری بیان کرده و او را دارای قدرت های خارق العاده و تقدسی والا معرفی می کند.
یوگاناندا در مدرسه رانچی تدریس را شروع کرد. در آنجا، یوگا را با آموزشهای جدید ترکیب میکرد و یکی از شاگردانش برادر او به نام بیشنو چاران گُش بود. او کسی بود که یوگا را با بدنسازی غربی آمیخت و استاد یوگای بیکرام چودوری بود. یوگاناندا در سال 1920 دعوتنامهای از انجمن متحد آمریکا دریافت کرد تا بهعنوان نمایندۀ هند در کنگره بینالمللی لیبرالهای مذهبی در بوستون شرکت کند. یوکتشوار به او توصیه کرد که برود. گفتهاند درحالیکه یوگاناندا در اتاقش در حال مراقبۀ عمیق بود، بهطور غیرمنتظره ماهاواتار باباجی را ملاقات کرد و از او شنید که میگوید تو کسی هستی که برای گسترش کریایوگا در غرب انتخاب شدهای.
یوگاناندا پس از ورود به آمریکا سخنرانیهای گستردهای را آغاز نمود و انجمن خودشکوفایی را تأسیس کرد. هزاران نفر به سخنرانیهای او آمدند و پیروان مشهوری پیدا کرد؛ از جمله سوپرانو آملیتا گالی کورچی ، تنور ولادیمیر رزینگ و کلارا کلمنس گابریلوویچ ، دختر مارک تواین در سال 1925 مرکز بینالمللی خودشکوفایی را در لسآنجلس تأسیس کرد که به کانون فعالیتهای معنوی و اداری او تبدیل شد. یوگاناندا اولین معلم هندوی یوگا بود که بخش عمدهای از زندگی خود را در آمریکا گذراند. او بر وحدت بین ادیان شرقی و غربی تأکید داشت و تعادل بین رشد مادی غرب و معنویت هندی را تبلیغ میکرد. تأثیر او در جنبش یوگای آمریکا، و بهویژه در فرهنگ یوگای لسآنجلس باعث شد که او را «پدر یوگا در غرب» بدانند. یوگاناندا واکنش های منفی را هم در آمریکا برانگیخت به طوری که در سال 1928 پلیس آمریکا برای حفظ جان او مانع از سخنرانیها و برنامههای او شد.
آموزشهای یوگاناندا اصالت نداشت و بر اساس روش ناشناختۀ لاهیری ارائه می شد. در واقع این شکل از کریا یوگا بیشتر با نیاز و خواست غربیها تطبیق یافته بود. فروش معنویت و مدیتیشن و انواع مفاهیم و روشهایی که ادعا میشد برآمده از گنجینههای حکمت و معنویت شرقی است، در نیمه اول قرن بیستم بازار گرمی پیدا کرده بود؛ بازاری که از نیمۀ قرن بیستم به بعد بر رونق آن افزوده شد. یوگاناندا در سال 1952 در لسآنجلس از دنیا رفت، اما آموزشهای او بهطور گستردهای در آمریکا و سایر کشورها باقی ماند و گسترش یافت.
شیواناندا
شیواناندا (1887) در تامیل نادو متولد شد. پدرش افسر بود و مذهب شیواپرستی داشت. شیواناندا در کودکی ژیمناستیک کار میکرد و پس از تحصیلات متوسطه به رشتۀ پزشکی روی آورد. مدتها در مالایا بریتانیا مشغول طبابت بود، اما در سال 1923 به هند بازگشت و به ابعاد جسمی و روحی یوگا بر اساس فلسفۀ ودانتا پرداخت.
شیواناندا سعی کرد یوگا را به سلامتی مربوط کند. ازاینرو انجمن زندگی الهی را در سال 1936 تأسیس کرد و آکادمی جنگل یوگای ودانتا را در سال 1948 بنیان گذاشت. شیواناندا در یک تور بزرگ در سال 1950 سفرهای زیادی کرد و شعبههای انجمن زندگی الهی را در سراسر هند راهاندازی کرد. او بهشدت دیدگاه خود را در مورد یوگا ترویج و منتشر کرد و به جای انجام مطالعات و تحقیقات علمی معتبر بیشتر به تبلیغ و فروش یوگا سرگرم شد. تا جایی که منتقدانش او را سوامی پروپاگانداناندا نامیدند. در دهه 1950 و 1960، شاگردان شیواناندا به کشورهای مختلف جهان سفر کردند و یوگای سنتی را با تأکید بر آثار سلامتبخشی که ادعا میکردند، گسترش دادند. شاگردان او از سریلانکا تا آلمان، از نیوزیلند و استرالیا، تا موریس و آفریقای جنوبی، تا کانادا و ایالاتمتحده مراکز آموزش یوگا تأسیس کردند.
او سبک یوگای خود را یوگای سنتز نامید که چهار جریان . کارما یوگا، بهاکتی یوگا، جانانا یوگا، راجا یوگا در آن ترکیب شدهاند. این ترکیب در شعارهای اصلی او بهوضوح بیان شده است. «خدمت»، «عشق»، «مدیتیشن» و «شناخت حقیقت» هرکدام ارزش بنیادین یک شیوه از یوگا را بیان میکند. خدمت به کارما یوگا مربوط است؛ عشق مربوط به بهاکتی یوگا میشود؛ مدیتیشن به راجا یوگا اشاره میکند و شناخت حقیقت اساس جنانا یوگا است. او معتقد بود که باید به تلفیقی میان شیوههای مختلف یوگا برسیم و هرکدام از اینها به تنهایی کامل نیستند.
شیواناندا در 14 ژوئیه 1963 در کنار رودخانه گنگ در شیواناندا آشرام درگذشت.
ساچیداناندا
ساچیداناندا (1914) در خانوادهای ثروتمند در تامیل نادو متولد شد. از ابتدای جوانی به تجارت و سپس کارهای فنی مشغول شد و در 23 سالگی ازدواج کرد. پس از پنج سال همسرش بهطور ناگهانی از دنیا رفت و او به جستجوی معنوی روی آورد؛ تا اینکه سرانجام در دامنههای هیمالیا در شهر ریشیکش با شیواناندا ملاقات کرد و حدود هفده سال با او ماند. در سال 1949 شیواناندا نام سوامی ساچیداناندا ساراسواتی را به او داد.
مریدان او ساچیداناندا تاپووانام را در اکتبر سال 1955 را افتتاح کردند. این مرکز محلی برای آموزش یوگا و ترویج افکار ساچیداناندا شد. ساچیداناندا هاتا یوگا و فلسفه یوگا را در آموزشهایش ترکیب کرد و آن را یوگای انتگرال نامید. او از رژیم گیاهخواری حمایت میکرد و در سال 1972 اولین فروشگاه مواد غذایی بهداشتی گیاهی را در شهر نیویورک تأسیس کرد. در سال 1970، او شعبهای از مؤسسه یوگای انتگرال خود را در سانفرانسیسکو افتتاح کرد. در سال 1971، شاگردانی را آموزش داد تا برای آموزش یوگا در زندانها و مراکز ترک اعتیاد فعالیت کنند. او میکوشید شیوۀ زندگی باستانی را با زندگی مدرن تلفیق نماید. در این جهت با یک ماشین سرتاسر سریلانکا پیمود تا یوگا را بیاموزد. این مدرنسازیها توسط برخی ارتدوکسها مورد تمسخر قرار گرفت، اما او این تغییرات را برای پیشرفت در معنویت یوگا لازم میدانست. بعدها دفتر مرکزی انتگرال یوگا در سال 1986 تأسیس شد. زیارتگاه لوتوس که به این دفتر مربوط میشد، 2 میلیون دلار هزینه داشت و ساتچیدانانا در افتتاحیه آن با هلیکوپتر شخصی خود برای پاشیدن آب مقدس بر فراز آن به پرواز درآمد.
مدرنسازی یوگا در راه و روش ساچیداناندا بسیار پیش رفت. کنراد روکس فیلمساز معروف، در سال 1966 هزینۀ سفر او به آمریکا را پرداخت کرد، و پیتر مکس هنرمند مشهور او را به جامعۀ هنری آمریکا معرفی کرد و ساچیداناندا به مدت پنج ماه آنجا ماند. ساچیداناندا در آگوست 1969 با هلیکوپتر مستقیماً به روی صحنه به جشنوارۀ موسیقی وودستوک فرود آمد و با لباسهای نارنجی، موها و ریش بلند از هلیکوپتر پیاده شد و در وضعیت نیلوفر آبی برای صحبت کردن نشست. او سخنرانی آغازین را ایراد کرد و به سخنرانی ویوکاناندا در سال 1893 در شیکاگو اشاره کرد و با عبارت «برادران و خواهران آمریکایی» به جمعیت سلام کرد و به جمعیت گفت که موسیقی «صدای آسمانی است که کل جهان را کنترل میکند». او با شور و شعف مورد استقبال جمعیت قرار گرفت. در سال 1976، ساندرا مکلاناهان یکی از اولین کلینیکهای سلامت انتگرال را در ایالاتمتحده تأسیس کرد، که یوگادرمانی را ارائه میکرد و شعبههایی در بسیاری از نقاط جهان افتتاح شد.
مؤسساتی مانند چرخ یوگا در بریتانیا و فدراسیون یوگای ایتالیا و آلمان، حمایت مالی از سخنرانیهای ساچیداناندا در اروپا را به عهده داشتند. او در دوران جنگ سرد دو بار بهعنوان عضو هیئت دیپلماتیک به اروپای شرقی سفر کرد. در سالهای 1985 و 1986 برای تورهای 10 روزه توسط دو سازمان صلح به فنلاند و اتحاد جماهیر شوروی رفت. او تورهای سالانه هند و سریلانکا را انجام داد و به آسیا و خاورمیانه سفر کرد تا در کنفرانسهای یوگا، صلح، سلامت و سایر کنفرانسها سخنرانی کند. 1981 او با مشارکت خانۀ اپرای سیدنی، یک تور سخنرانی در استرالیا برگزار کرد. در بیش از پنجاه سال فعالیت، با برگزاری هشت تور جهانی حدود دو میلیون مایل در سراسر جهان سفر کرد.
ساچیداناندا از مدافعان اولیه جنبش بین ادیان در آمریکا بود و با دیگر مدافعان بین ادیان، از جمله کشیش جیمز پی مورتون از مرکز بین ادیان نیویورک و خاخام جوزف گلبرمن ، جلسات ماهانه برگزار کرد. در سال 1968 با خاخام گلبرمن، برادر دیوید و ایدو تای شیمانو مرکز مطالعات معنوی در نیویورک را تأسیس کرد.
به او جوایز زیادی برای خدمات بشردوستانه داده شده است؛ از جمله جایزه جولیت هالیستر که در سال 1996 در سازمان ملل متحد داده شد. در سال 2002 ، او جایزه صلح U Thant را دریافت کرد. در سال 2014 و پس از مرگ، به جهت «بصیرت بین ادیان» جایزه جیمز پارک مورتون را توسط مرکز بین ادیان نیویورک به او اعطا شد.
در سال 1991، حدود یک دهه قبل از مرگ وی، گروهی او را به آزار جنسی شاگردان متهم کردند و در خارج از هتل محل اقامت او در ویرجینیا شعار «متوقف کردن سوءاستفاده» سر دادند. چندین شاگرد سابق ادعا کردند که وی از اقتدار معنوی خود برای مجبورکردن آنها در روابط جنسی استفاده کرد. پس از اولین اتهامات، چندین زن دیگر ادعاهای مشابهی دربارۀ دستکاری و سوءاستفاده جنسی مطرح کردند. ساچیداناندا تمام سوءاستفادههای ادعا شده را رد کرد، اما از مصاحبه در مورد آنها خودداری کرد. حداقل 12 عضو هیئتمدیره شاخههای مختلف مؤسسه یوگای انتگرال کنارهگیری کردند. اعضای سابق برای حمایت از قربانیان ادعاشدۀ وی و افزایش آگاهی از ادعاهای سوءرفتار، یک گروه حمایتی به نام «شبکۀ درمان از راه حقیقت» تشکیل دادند.
در 19 اوت 2002، ساچیداناندا پس از صحبت در یک کنفرانس صلح در جنوب هند درگذشت.
منابع:
. Ramakrishna.
. Romain Rolland, The Life of Ramakrishna. And Ninian Smart, The World’s Religions.
. Arindam Chakrabarti, “The Dark Mother Flying Kites: Sri Ramakrishna’s Metaphysic of Morals”.
. Y. Masih, A Comparative Study of Religions. p. 207.
. Ramakrishna Math and Mission.
. Ramakrishna Vedanta Society .
. Swami Abhedananda.
. Ramakrishna Vivekananda Mission.
. Swami Nityananda.
. Swami Chetanananda, Ramakrishna As We Saw Him.
. Dharm P.S. Bhawuk, “Culture’s influence on creativity: the case of Indian spirituality”. International Journal of Intercultural Relations. Elsevier. 27 (1): 8.
. Bardwell L. Smith, Hinduism: New Essays in the History of Religions. And Vivekananda, Prabuddha Bharata, vol. 110. And Swami Adiswarananda, The Spiritual Quest and the Way of Yoga: The Goal, the Journey and the Milestones.
. Vishalakshi.
. J. N. Farquhar, Modern Religious Movements in India. p. 189.
. Swami Saradananda, Sri Sri Ramakrishna Leelaprasanga (Bengali), Vol IV, P. 71.
. Dakshineswar.
. Unstable.
. Sarada Devi.
. Romain Rolland, The Life of Ramakrishna.
. Kakar.
. John Stratton Hawley, “The Damage of Separation: Krishna’s Loves and Kali’s Child”.
. religious madman.
. Advaita Vedanta.
. Narasingha P. Sil, “Vivekānanda’s Rāmakṛṣṇa: An Untold Story of Mythmaking and Propaganda”. Numen. 40 (1): 38–62.
. June McDaniel, “Book Review: “Interpreting Ramakrishna: Kali’s Child Revisited”.
. Malcolm McLean, Kali’s Child: The Mystical and Erotic in the Life and Teachings of Ramakrishna.
. Carl Olson.
. embarrassing sexual oddities.
. Carl Olson, “Vivekānanda and Rāmakṛṣṇa Face to Face: An Essay on the Alterity of a Saint”.
. Sumit Sarkar.
. Bhadralok bhôdrôlok، به معنای «نجیبزاده» است. طبقه مرفه جدیدی که در زمان حکومت بریتانیا در هند در منطقه بنگال در بخش شرقی شبهقاره هند بوجود آمدند. این تعبیر در متن به ویوکاننده اشاره میکند.
. Sumit Sarkar, “Post-modernism and the Writing of History” Studies in History 1999; 15; 293.
. Swami Vivekananda.
. Elizabeth De Michelis; A History of Modern Yoga; pp. 149–180. pp. 125–126.
. Keshub Chandra Sen؛ یک رهبر اجتماعی هندی در قرن نوزدهم.
. Elizabeth De Michelis; A History of Modern Yoga; pp. 19-90, 97-100.
. Elizabeth De Michelis; A History of Modern Yoga; p.153.
. Dutta, Krishna (2003), Calcutta: a cultural and literary history, Oxford: Signal Books, p.110.
. Bhuyan 2003, p. 5.
Chattopadhyaya, Rajagopal (1999), Swami Vivekananda in India: A Corrective Biography, Motilal Banarsidass. P.29.
. Elizabeth De Michelis; A History of Modern Yoga; pp. 119-123.
. Involution.
. Peter Heehs, “Sri Aurobindo’s Theory of Spiritual Evolution”, in C. Mackenzie Brown, (ed.), Asian Religious Responses to Darwinism: Evolutionary Theories in Middle Eastern, South Asian, and East Asian Cultural Contexts, Springer Nature. P. 193.
. Gavin D. Flood, An Introduction to Hinduism, P. 258.
. Lahiri Mahasaya.
. همان، ص414.
. Mahavatar Babaji.
. همان، صص419-420.
. Kriya Yoga.
. همان، ص406.
. همان، ص324.
. Self-realization.
. پراماهانسا یوگاناندا، سرگذشت یک یوگی، صص 433-435.
. همان، ص388 و 390.
. همان، ص391.
. همان.
. همان، صص400-403.
. همان، ص437.
. Sri Yukteswar Giri.
. Swami Satyananada, Swami Sri Yukteshvar Giri Maharaj: A Biography. P.11-12.
. Jyotiṣa.
. Kumbha Mela.
. یوکتشوار، علم مقدس، ص4.
. Kaivalya Darsanam.
. Swami Satyananada, Swami Sri Yukteshvar Giri Maharaj: A Biography. p. 38.
. Swami Satyananada, Swami Sri Yukteshvar Giri Maharaj: A Biography. p. 41.
. Swami Satyananada, Swami Sri Yukteshvar Giri Maharaj: A Biography. p. 51.
. paramahansa-yogananda.
. پراماهانسا یوگاناندا، سرگذشت یک یوگی. ص446.
. Bishnu Charan Ghosh.
. “Swami Yogananda Giri speaks on “the inner life” p.9.
. پراماهانسا یوگاناندا، سرگذشت یک یوگی، ص458.
. Self-Realization Fellowship (SRF).
. Ibid.
. Swami Sivananda.
. قسمتی از شبهجزیره مالایا و سنگاپور که در قرن 19 تا اواسط قرن 20 مستعمره بریتانیا بود.
. “H. H. Sri Swami Sivananda Saraswati”. Divine Life Society.
.Divine Life Society
. Yoga-Vedanta Forest Academy.
Swami Propagandananda
. Elliott Goldberg, The Path of Modern Yoga, pp. 326–335.
. Yoga of Synthesis.
. Satchidananda Saraswati.
. Sita Bordow, Sri Swami Satchidananda: Apostle of Peace. P.34.
. Stefanie Syman, The Subtle Body: The Story of Yoga in America. p. 239.
. Satchidananda Thapovanam.
. Alistair Shearer; The Story of Yoga: From Ancient India to the Modern West; pp. 209-210.
. Sita Bordow, Sri Swami Satchidananda: Apostle of Peace, p. 137.
. Elaine Woo, “Swami Satchidananda, 87; Yoga Master and Guru Preached and Practiced a Life of Spiritual Unity”.
. Conrad Rooks.
. Peter Max.
. Stefanie Syman, The Subtle Body: The Story of Yoga in America. p. 239.
. Woodstock.
. Alistair Shearer; The Story of Yoga: From Ancient India to the Modern West; pp. 209–210.
. Dominick Bosco, “The Clinic Where Love and Medicine Go Hand in Hand”.
. Sita Bordow, Sri Swami Satchidananda: Apostle of Peace, pp. 384–389.
. Idib, pp. 300, 317.
. James P. Morton.
. the Interfaith Center of New York.
. Rabbi Joseph Gelberman.
. Eido Tai Shimano.
. Stefanie Syman, The Subtle Body: The Story of Yoga in America. p. 261.
.”Integral Yoga International (IYI)”. World Religions and Spiritualities Project.
. Alistair Shearer; The Story of Yoga: From Ancient India to the Modern West; p. 296.
. The Healing Through Truth Network.
. Elaine Woo, “Swami Satchidananda, 87; Yoga Master and Guru Preached and Practiced a Life of Spiritual Unity”.