کانون آسیبشناسی یوگا؛ مروجان یوگا علاوهبر اینکه ماهیتی قدسی و ملکوتی برای این آئین شریعت هندوئیستی قائل هستند، آن را در پیوند با حقیقت ادیان وحیانی نیز معرفی میکنند. مشابهسازی میان برخی مناسک معنوی همانند نماز با مناسک یوگا، یا توضیح برخی خرق عادت انبیاء علیهمالسلام همانند معجزات حضرت عیسی علیهالسلام با مببانی ادعایی در یوگا از مهمترین اقداماتی است که منابع فلسفی یوگا بدان میپردازند. به علت ضعف در بنیانهای فلسفی و براهین عقلی مذهب یوگا، پیوند زدن آن به آنچه از وحی به بشر رسیده است جزء یکی از شگردهای مروجان یوگا است تا از این طریق بتوانند ضعفهای نقلی و عقلی یوگا را پوشش دهند. به همین مناسبت یادداشت زیر که توسط آقای «حمزه شریفیدوست» کارشناس عرفانهای نوظهور نوشته شده است تقدیم شما خوانندگان محترم میگردد.
از دیدگاه اسلام جسم، مرکبِ روح است
در نگاه اسلام هرچند به جسم توجه ویژهای شده و نظافت و پاکی جسم و سلامت و شادابی بدن بهصورت برجستهای لحاظ گردیده است، اما همه اینها بر این مبناست که بزرگان دین، جسم را مرکب روح معرفی کردهاند و اصالت را به روح انسان- که نفخهای الهی است و خلق ویژه خداوند است- دادهاند و جسم از این نظر که پایگاه روح و حامل آن است کرامت یافته است.
این ایده که «همان کرداری که باعث میشود گروهی در جهنم بسوزند، یوگی آزادی خویش را از همانجا به دست میآورد» در منطق اسلام توهمی بیش نیست و برای پرورش روح، دستوراتی همگانی و مشترک تحت عنوان اوامر و نواهی الهی تشریع شده است و اینطور نیست که بیبندوباری جنسی برای بعضی گناه و برای بعضی عامل رستگاری باشد.
طبق متون اسلامی هرچند که با نظر به زمینههای ژنتیکی و بسترهای اجتماعی، روح انسانها ممکن است گرایشهای مختلفی پیدا کنند اما روح همه انسانها برای تکامل و تعالی نیاز به دستهای از اعمال و رفتارها دارند که نیاز مشترک همگان است و بدون این دسته از اعمال که در حکم اصول و زیربنای پرورش روح است، گرایشهای فردی هر انسان راه به کمال و سعادت نخواهد برد.
مبانی یوگا، پشتوانه فلسفی و علمی ندارد
این اصول اعمال که تحت عنوان «واجبات و محرمات » نیز از آنها یاد میشود، برآمده از خصوصیتهایی فراگیر و مشترک در روح انسانهاست که باعث جعل دستهای از قوانین مشترک برای سیر و تعالی روح شده است. سؤالی که بسیاری از افراد ناآشنا با یوگا میپرسند در مورد ادعاهایی است که در یوگا در مورد هفت بدن، هفت چاکرا، نادیها و کندالینی آمده است. این سؤال به ذهن هر خواننده و ناظر بیطرفی میرسد بهراستی با کدام پشتوانه این ادعاهای بهظاهر روحانی و فلسفی به اثبات رسیده است؟ اگر اینگونه عقاید به علوم تجربی متکی است در چه علمی و کدامین آزمایشگاه علمی، این ایدهها به اثبات رسیده است؟
تاکنون هیچ دانشمندی در حوزه علوم تجربی ادلهای بر اثبات آن اقامه ننموده است و هیچکس مدعی وجود 72000 نادی و 88000 چاکرا در بدن نبوده است. یکی از دلایل اختلافنظر در مورد تعداد نادیها و چاکراها در بین یوگیها همین امر است.
منابع یوگا دلایل عقلی برای ادعای خود ندارند
از طرف دیگر دلیل عقلی و برهانی قابلقبولی هم در کتابهای مربوط به یوگا ارائه نشده است. روشن است که دلایل عقلی باید چنان روشن باشند که درک آن برای هر عقلی بدیهی و خالی از شک و تردید باشد. اگر دلیلی برای اکثر مردم قابلقبول باشد و تعدادی را به اقناع نرساند این دلیل، بهظاهر دلیل بوده ولی در واقع در شکل یا محتوا دچار اشکال است به همین جهت برهان فلسفی و استدلال منطقی محسوب نمیشود، درنتیجه یقین و علم نمیآورد و حداکثر برای مخاطب گمانآور است.
از سوی دیگر در یوگا برای اثبات اینگونه ادعاها، دلیل نقلی که برخوردار از پشتوانه وحیانی باشد هم وجود ندارد. چراکه در یوگا اساساً وحی به معنای رایج که خبر از غیب و عالم معنا منظور باشد وجود ندارد و آنچه هست حداکثر وجود تجربه ادعا شده از جانب یوگیهاست. بدیهی است که اینگونه تجربیات مادامیکه برهانی از جانب عقل به کمک آن نیاید یا دلیلی از منبع غیبی که متکی به پشتوانه عقلی است به تأیید او برنخیزد، حجیت ندارد و قابلقبول نخواهد بود. از سویی اثبات این ادعاها تأثیری در اثبات حقانیت یوگا در دیگر حوزهها نخواهد داشت.
مصادره معجزات پیامبران به نفع مفاهیم یوگا
بعضی امروزه به خاطر شباهت بعضی از تکنیکهای یوگا با رکوع و سجده و تشهد و قیام، سوگوارانه ندای پیوند اسلام با یوگا سر میدهند و شعار یکی بودن عرفان اسلامی و معنویت یوگیها را تبلیغ میکنند و بهعنوان مرامی برآمده از متن اسلام و حتی بهعنوان عرفان اصیل اسلامی از یوگا نام میبرند.
آیین یوگا با عرفان اسلامی چنان با هم آمیخته است که تفکیک آنها از هم مشکل است. ناگفته نماند که مروجان یوگا بسیاری از کرامات و معجزات اولیای الهی را به نفع خود تبیین میکنند و آن را بهگونهای با کندالینی یا چاکرا و… پیوند میزنند. چنانکه دریکی از این کتابها نهفقط معجزه حضرت عیسی از این منظر توجیه شده است بلکه به صلیب رفتن عیسی هم با همین منطق لازم شمرده شده است:
«اثری را که حضرت مسیح [علیهالسلام] 2000 سال پیش، بر مردم میگذاشت را در نظر بگیرید. او از واسطهها، یعنی بدن حواریون استفاده میکرد و آتش کندالینی این حواریون بر اثر حضور فوری حضرت مسیح [علیهالسلام] تشدید میگردید. اما همین امر برای بقیه مردم نیز پیش میآمد، درحالیکه آنها تسلط کافی بر خویشتن نداشتند تا در برابر فشار نیروی گسترده کندالینی که از بدن حضرت مسیح [علیهالسلام] ساطع میشد مقاومت کنند. چند تن از حواریون این کار را برای رسیدن پیام مسیح به نسلهای آینده انجام دادند، ولی از مردم دیگر در آن زمان هیچ انتظاری وجود نداشت، زیرا این نیرو برای آنها بسیار زیاد بود. زمانی که از وجود چند تن از افرادی که بتوانند پیام مسیح [علیهالسلام] را به نسلهای آینده برسانند، اطمینان حاصل شد باید بدن مادی حضرت مسیح [علیهالسلام] نابود میشد تا بر افراد عادی اثرات بدی گذاشته نشود … در کتابهای مسیحی از آتش کندالینی بهعنوان سه جنبه پدر، پسر و روحالقدس یاد شده است.»
یوگا: کدام عرفان؟
همچنان از کتابهای یوگا نقل شد، یوگا بهعنوان عرفان مطرح است. حال سؤال این است که کدام عرفان؟ اگر عرفان به معنی راهی است که به رضایت خداوند (که هم مبدأ هستی است و هم برگشت همه چیز به او است) ختم میشود باید پرسید با چه اطمینانی ادعا میشود که یوگا انسانها را به این رضایت میرساند؟ فرض کنیم که بیداری کندالینی در بدن حقیقت داشته باشد و قصه چاکراها و نادیها همگی درست باشد و به فرض که انسان بتواند در سایه یوگا، تنشهای روانی و استرسهای روحی خود را کاهش دهد و با یادگیری چند هزار تکنیک در یوگا به انضباط ذهنی هم دست یابد، دستآخر چه تضمینی وجود دارد که با این امور رضایت خداوند حاصل شده است؟
و اگر منظور از عرفان رسیدن به قدرتهای غیرعادی است که مرتاضان ادعا میکنند که باید گفت اولاً اینگونه قدرتها – ضمن اینکه با معجزات و کرامات اولیای الهی از نظر ماهوی تفاوت دارد و از دو سنخ محسوب میشوند – ثانیاً مخصوص یوگیها و مرتاضان نیست و بهعلاوه اینگونه قدرتها بهخودیخود دلیل بر هیچ امری نیست و نه حکایتگر راه حقیقت و عرفان ناب و معنویت راستین.
به علت بیارتباط بودن عرفان ادعایی یوگا با عرفان حقیقی است که یوگا نسبت به «باخدایی» و «بیخدایی» موضعی ندارد و همهکس را میپذیرد و حتی منکر خدا هم میتواند یک یوگی باشد:
«کسی که به خدا اعتقاد ندارد میتواند از کیش یوگا بهره ببرد با این توضیح که درک مراحل بالای یوگا (سمادهی) برای او راهی است بهسوی شادابی و تجدید انرژی یا حالتی است ذهنی که در آن احساس یکی بودن با کائنات در او موج میزند.» ب
هر تقدیر باور دینی، جنسیت، سن و نژاد هرچه باشد با یوگا همخوان است به تعبیر راماکریشنا:
«از طریق یوگا، یک هندو، هندویی بهتر، یک مسیحی، مسیحی بهتر، یک مسلمان، مسلمان بهتر و یک یهودی، یهودی بهتری خواهد بود.»
نگارنده: حمزه شریفیدوست
منبع: فارسنیوز
مطالب مرتبط: